کد مطلب:210837 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:138

آخر عمر
در ثواب الاعمال از ابوبصیر چنین روایت شده:

گفت رفتم نزد ام حمیده كه او را به رحلت امام ششم تعزیت گویم او شروع به گریه كرد من نیز بگریستم - ام حمیده گفت یا ابامحمد اگر دیده بودی حضرت صادق را در وقت مردن می دیدی یك امر عجیبی را - گفتم چگونه بود؟

ام حمیده گفت در حین وفاتش گاهی چشمش را می بست و لحظه ای می گشود یك بار گفت تمام اقارب و ارحام مرا جمع كنید كه تجدید عهدی كنم هیچ كس را از قلم نیندازید - رفتند



[ صفحه 335]



همه را دعوت كردند حاضر شدند چون تمام بنی هاشم و علویین و بنی حسنین جمع شدند حضرت صادق روی به آنها كرده فرمود:

به شفاعت ما نمی رسد هر كه نماز را استخفاف كند و كوچك و حقیر بشمارد این بگفت و از دنیا رفت.

هشام بن احمد از سالمه كنیزك آن حضرت روایت كرده كه گفت من حاضر بودم كه امام ششم گاهی بی هوش می شد و گاهی به هوش می آمد تا یك بار حالت غشی بر او دست داد چون به هوش آمد فرمود به حسن بن علی الحسین الافطس هفتاد دینار و به فلان فلان مقدار و به هر یك از اقوام كه حاضر یا غائب بودند مبلغی معین كرد كه از صدقات به او بدهند عرض كردم عطیه به كسی می دهی كه قصد قتل تو داشته فرمود آیا تو می خواهی مرا از دسته ای كه خداوند آنها را به صلات مأمور كرده جدا كنی مگر نشنیده ای كه فرمود و الذین یصلون ما امر الله به ان یوصل و یخشون ربهم و یخافون سوء الحساب

یعنی آن كسانی كه صله می كنند آن چنان كه خدای تعالی امر فرموده و می ترسند از پروردگار و بیم دارند از بدی روز حساب.

فرمود ای سالمه خداوند بهشت را خلق كرده و آن را خوشبوی گردانید كه بویش از دو هزار سال راه استشمام می شود و این بوی خوش را دو طایفه نمی شنوند یكی قاطع رحم و دیگر عاق والدین.